پخش زنده
English عربي
159
-
الف
+

خانه بی‌مادر؛ بازخوانی سریال جوانی

«جوانی» روایتی صمیمی از خانواده‌ای است که پس از فقدان مادر، با همدلی مسیر تازه‌ای می‌سازد.

«جوانی» ساخته سعید سلطانی، یکی از همان سریال‌هایی است که در سکوت و بی‌سروصدا از پس زمان برآمده‌اند و هنوز هم، سال‌ها پس از پخش، نوعی گرمای خانوادگی و صداقت روایی در دل دارند که بسیاری از تولیدات امروز تلویزیون از آن بی‌بهره‌اند. این سریال با تمرکز بر روابط خانوادگی و جزئیات زندگی طبقه متوسط، تلاش می‌کند تصویری واقعی و صمیمی از یک خانواده ایرانی ارائه دهد؛ خانواده‌ای که پس از یک فقدان بزرگ، به‌دنبال بازیابی آرامش و تعادل است.

خانه‌ای که مادر را از دست داده

نقطه عزیمت «جوانی» اتفاقی ساده، اما تکان‌دهنده است: مرگ مادر. احمد بهبهانی نویسنده سریال، این فقدان را نه صرفاً به‌عنوان یک شوک روایی، بلکه به‌عنوان «دروازه ورود» به جهان خانواده یکتا طراحی می‌کند؛ خانواده‌ای که همه چیزش «عادی» به‌نظر می‌رسد، اما با حذف مادر تعادل احساسی و اخلاقی‌اش به‌طور کامل به‌هم می‌ریزد. عدم اقدام به ساده‌سازی مسئله، نخستین امتیاز سریال است. غم مادر در «جوانی» به حاشیه نمی‌رود؛ نه به ملودرام سانتی‌مانتال تبدیل می‌شود و نه بی‌اهمیت جلوه می‌کند. این فقدان در هر رفتار، دعوا، قهر، تلاش و لغزش اعضای خانواده حضور نامرئی و موثر دارد.

پنج پسر، پنج مسیر

سریال در ساختار شخصیت‌پردازی به‌شدت کلاسیک پیش می‌رود؛ پنج برادر، پنج تیپ و پنج مسیر انسانی متفاوت. اما نکته اینجاست که بهبهانی و سلطانی تلاش نمی‌کنند این تفاوت‌ها را به «کلیشه‌های آشنا» تقلیل دهند؛ هرچند شخصیت‌ها گاهی در مرز تیپیک شدن حرکت می‌کنند، اما مجموعاً خروجی، قابل‌باور و زمینی از آب درمی‌آید.

    جلال‌الدین با بازی جهانگیر الماسی، نقش برادر بزرگ‌تر و نیمه‌پدری خانواده را دارد؛ شخصیتی سخت‌گیر و مسئول‌محور که می‌خواهد جای مادر و پدر را یک‌جا پر کند و همین فشار، او را از درون فرسوده کرده است. الماسی این زخم پنهان را با بازی کنترل‌شده‌اش به‌خوبی می‌سازد.
    حسام‌الدین (بهزاد خداویسی)، نماینده نسل «معطل‌مانده» است؛ نسلی که میان خواسته‌های شخصی و مسئولیت‌های تازه گیر افتاده. او در لحظات شخصی خود، انسانی‌ترین کشمکش‌ها را دارد.
    جمال‌الدین (امیر آقامیرزاده) نماد نسلی است که هنوز می‌خواهد «جوانی» کند و همین عنوان سریال را به شکل دیگری معنا می‌کند؛ جوانی‌ای که همیشه در تقابل با بار واقعیِ زندگی قرار می‌گیرد.

این سه خط اصلی، در کنار دو برادر کوچک‌تر، مجموعه‌ای با دایره تنش‌های هم‌زمان احساسی، مالی و اخلاقی می‌سازد. یکی از موفقیت‌های سریال این است که اجازه می‌دهد خانه دچار آشوب شود، اما از هم نپاشد؛ تعادل ظریفی که هم در متن لحاظ شده و هم سعید سلطانی با هدایت بازیگران آن را دقیق اجرا کرده است.

رحمان؛ پدری از نسل دیگری

زنده‌یاد محمدعلی کشاورز در نقش استاد رحمان یکتا، ستون اصلی سریال است. کشاورز اینجا نه اغراق‌آمیز بازی می‌کند، نه کاریزماتیک به معنای معمولِ آن به نظر می‌رسد، بلکه انسانی است بین دو لبه: درماندگی و وقار. او پدری است که تا دیروز همه چیز را با اتکا به همسرش پیش می‌برد و حالا باید نقشی ایفا کند که آن را بلد نیست. این «بلد نبودن» را کشاورز با یک زیرمتن دائمی بازی می‌کند: مردی آرام، کم‌حرف، دقیق و دردمند که نه می‌خواهد اقتدارش را فریاد بزند و نه دوست دارد زخم‌هایش را پنهان کند.

رابطه رحمان و طاهره (ثریا قاسمی) حتی با وجود مدت کوتاه حضور قاسمی، عمق خوبی پیدا می‌کند و فقدان او برای مخاطب باورپذیر می‌شود. قاسمی طبق معمول با یک حضور کوتاه، اما پرقدرت، رد عاطفی لازم برای قصه را بر جای می‌گذارد.

زنان «جوانی»: ستون‌های خاموش

هرچند محور سریال مردان خانواده‌اند، اما نقش زنان در پیشبرد روایت کم نیست:

    فرشته ساوجی با بازی سیما تیرانداز، شخصیتی است میان دلسوزی و عمل‌گرایی؛ او از معدود زنانی است که نقش واقعی در بازگرداندن تعادل خانواده یکتا دارد.
    افسانه سرمد با بازی طناز طباطبایی که حضورش کوتاه‌ است، اما یکی از نخستین تجربه‌های بازیگری اوست و رد پای استعداد اوليه‌اش در همین نقش‌های کوچک هم پیداست.

زنان در «جوانی» در برابر مردان قرار نمی‌گیرند؛ مکمل آن‌ها هستند، اما نه در جایگاهِ همیشگیِ «نگهدارنده خانه»، بلکه در نقش عامل معنا و نظم‌دهنده به زندگی مردانه‌ای که میل به فروپاشی دارد.

سعید سلطانی؛ روایت‌گری که ساده‌نمایی نمی‌کند

سلطانی در «جوانی» همان کاری را می‌کند که بعدها در «پس از باران» به شکل گسترده‌تر انجام داد: استفاده از فضای حسیِ ایرانی، بدون افتادن در دام اغراق.
او سریال را در همان جغرافیای شهریِ آشنا نگه می‌دارد، از قداست‌سازی دوری می‌کند، و اجازه می‌دهد روابط خانوادگی در سکوت و ریتم طبیعی خود پیش بروند. از همینجاست که «جوانی» حس تصنع ندارد. خانه یکتا شبیه خانه‌های واقعی است، نه خانه‌های مجلل و بی‌روح امروز در سریال‌ها.

قاب‌بندی‌ها، نورپردازی‌ها و طراحی صحنه کاملاً در خدمت قصه‌اند؛ نه برجسته‌اند و نه بی‌کیفیت. میزانسن‌های شلوغ خانه، حضور دائمی اشیاء روزمره و رفت‌وآمدهای ساده خانوادگی همه به این حس طبیعی کمک می‌کنند.

چرا «جوانی» هنوز کار می‌کند؟

در روزگاری که سریال‌های ایرانی اغلب یا به سمت ملودرام‌های بی‌رمق رفته‌اند یا قصه‌های فرمولیک و کمدی‌های سطحی، «جوانی» به‌عنوان نمونه‌ای از داستان‌گویی کلاسیک و اخلاق‌محور هنوز ارزش دیدن دارد. دلیلش هم واضـح است:

    صمیمیت خانوادگی واقعی، نه تزئینی
    فقدان مادر به‌عنوان ایده محوری، نه ترفند احساسات‌برانگیز
    شخصیت‌پردازی چندلایه با بازی‌های خوب
    کارگردانی بی‌ادعا اما منسجم

سریال البته کاستی‌هایی هم دارد؛ گاهی ریتم کند می‌شود، برخی اپیزودها بیش از حد به تکرار تنش‌های مشابه تمایل دارند و بعضی خطوط فرعی به‌اندازه کافی پرداخت نمی‌شوند، اما این ضعف‌ها لطمه‌ای به روح اثر نمی‌زند؛ روحی که همان «گرمای خانواده ایرانی» است، بدون سانسور احساسی و بدون شعار.

«جوانی» از آن دست سریال‌هایی است که در هیاهوی امروز تلویزیون گم شده‌اند، اما هر بار که دوباره دیده می‌شوند، نشان می‌دهند چرا تلویزیون دهه ۷۰ و ۸۰ هنوز در حافظه جمعی ما زنده است. این سریال نمونه‌ای است از اینکه توليد درست، حتی بدون بودجه‌های کلان، می‌تواند ماندگار شود؛ اگر قصه بوی زندگی بدهد، شخصیت‌ها از دل واقعیت بیرون آمده باشند و در کل، روند تولید مبتنی بر همگرایی و همدلی باشد.

(به قلم سیاوش میرزایی برای وب‌سایت آی‌فیلم)

بیشتر بخوانید:

داستان یک عشق، زمان و انتخاب

«آوای باران»؛ پرهیاهو و ناهماهنگ

«آنام» داستانی از مکافات و مادرانگی

نظر شما
ارسال نظر